بانوی شب
بر واژه ها چنگ میزنم
و دلم ....دلم بر آفتاب میسوزد ...
که مرا بر پرتو خویش باز میخواند
ومن...آه ... من ...
در سایه های ناماندگار
...هنوز بخود می پیچم... می پیچم
...وکلام عشق محو تر از همیشه ...
آفتاب را فریب میدهد...
در درخشش شیشه ی شکسته خویش!!!
این میان تصویر قلب شکسته ام....
درخششی دیگر دارد...
بر چهره شیشه ای عشق ...
وسنگی درکنار آن!!!!
آری بخند...
آفتاب برای من نبود ....
نه مگر برای ...
به رخ کشیدن تصویر شکسته ی دلم
بر شیشه تکه تکه ی عشقی نابسامان!!!
اما....بانوی شب بودن نیز
...عالمی دارد...
حتی اگر شکسته دلی
بیش نباشم...
و فراموش شده ای
در دیدگان آبی خورشید گون عشقم
وغمزده ای
از نگاه خورشید افتاده...!!!
بانوی شب بودن نیز عالمی دارد...
حتی اگه همه شب.... آسمان آبیم ...
نوری از حضور عشق نداشته باشد
وشهاب گونه....
به مرگ نزدیک گردم
...حتی اگر....هرگز باز نیاید
وهرگز باز نپذیرم شکسته دل را
دوباره عاشقی کردن!!!
بانوی شب بودن نیز عالمی دارد
حتی در تنهائی که
...آه......چرا کتمان کنم؟؟!!!
همیشه بانوی تنهای شب بوده ام
....همین !!!
و گم شده در دروغ
دلباخته بر خیال!!!
همیشه بانوی شب بوده ام!!!!
چهارشنبه 21 فروردین1387
عالی بود . واقعا عالی بود . به ما هم سر بزنید . موفق باشید .
با سلام و تهییت .
احسنت ِ زیبا می گویید.
اگر فراموشی که این روز ها فراوان در خود میپیچد مجالم دهد باز هم به گنج خانه شما سر خواهم زد.
سپاسم را به خاطر حضور در سایت شعر و مطالعه رمان بپذیرید.
صلاح الدین احمد لواسانی -هندی
سلام خانوم شیدا.
متحیرم از این نبوغ و خیلی خوشحالم از اینکه
مدتیه با شما ارتباط دارم.
واقعا تحسین برانگیز بود
دکمه ی F1 را،باز هم خواهم زد
عقل زندانی من،تازه آزاد شدست
در پس میله ی عشق
پر ز دانایی و هوش
پیر و فرسوده ی افکار شدست
من از او میپرسم
به کدامین جاده بایدم کرد سفر؟؟
من آپم[گل]
منتظر حضورتون هستم استاد.
احتیاج به راهنمایی دارم.
دلم میخواد به دید یه منتقد به این شعرم نگاه کنین.
ازتون خیلی ممنون میشم اگه قدم رو چشمم بذارین و تشریف بیارین
با سلام و درود خدمدت فرزانه عزیز
فرزانه جان اگر من شما را با نام کوچک صدا می کنم باید منو بابت این گستاخی ببخشید
این گل هم تقدیم شما به خدا منو خیلی شرمنده خودت می کنی
http://img2.freeimagehosting.net/uploads/5cbe73521b.jpg