دیوان شیدائی اشعار ف .شیدا

اشعار فرزانه شیدا -Farzaneh Sheida

دیوان شیدائی اشعار ف .شیدا

اشعار فرزانه شیدا -Farzaneh Sheida

ترجمه ی شعر از سوئدی به فارسی /مترجم فرزانه شیدا

شعرِ زندگی 
 
ترجمه ی شعر از سوئدی به فارسی 
 
 ¤¤¤¤¤¤¤¤
   
بسیاری چیزها پیدا میشوند 
 
 که درکنج مخفی ذهن ما
 
فراموش شده اند
 
و نیز دریای دلفین ها
 
وهمچنین عشق ِ بدون مرز
  
وهمینطور خارها درد آور جنگلی  
 
و بهار  و  آب
  
وامید هائی نیز,  که به  اشتباه باشند
  
 اشکهائی نیز...
  
و همچنین خارهائی
 
در شعر زندگی!   
 
¤¤¤سروده ای  سوئد ی¤¤¤    
 
ترجمه ی ف. شیدا/fsheida 
 
سوئدی/ فارسی 
نظرات 6 + ارسال نظر
مهدی دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:40 ق.ظ http://armageddon.blogsky.com

با تو یا بی تو چه فرقی دارد این چه ظلمیست

خدا میداند

در حضور تو گذشتن از تو اشکین واراست

خدا میداند

از کنار تو گذشتن شکستن دارد

خدا میداند

وحید صادقی شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:56 ب.ظ http://www.persianclub2009.blogfa.com

وبلاگ بسیار زیباییست .
ترجمه اشعار فرهنگهای بیگانه برای ما ایرانی ها میتواند بار فرهنگی بسیاری رل داشته باشد .
ممنون

ساروی ریکا .../// دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:55 ق.ظ http://fanoosesargardan.persianblog.ir

خاطرم شب همه شب ره خیال میزند
اینک چرا گو شه غربت
اینهمه خسته و دلتنگ چنین ؟
اکتبر 2009 ...///
جالب بود
اما بانوی گرامی پارسی ...نمیدونم آیا در سوئد شاعرانی
هستند که بزبان عامیانه تر و ساده تر از عشق و بهار و باران بگویند ..
آنها را هم اگر فرصتی شد ترجمه نمائید ..سپاس . اهورایی و اوستایی باشید ..شعر های پست قبل تر رو هم خوندم زیبا بودند ...

ساروی ریکا .../// دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:00 ق.ظ

پرچینهای آفتابی ....





حالا من اینور پرچین ایستاده ام



اینور پرچین سایه دار

مثل سایه باریک روح من میماند

مثل یک طرح طریف نقاشی


میخواهم بیآویزم در قاب پنجره شبانه ام


زیباتر هم میشود


تو هم اونور پرچین ایستاده ای


خواب دیدم این پرچین روی خط دریاست

تا فاصله من و تو فقط یک خواب باشد

آنوقت صدایت را می شنیدم


تو هم می شنیدی


همین کافی بود

آخر شنیدن برای من عین دیدن است






چون به ندیدنها در غربت لحظه ها خو گرفته ام


مگر .....حالا خواب ببینم



که این اقیانوس نیست

فقط یک پرچین زیبای چوبی است


بین من و تو


میخوابم تا شاید خوابت را ببینم


شاید ...شاید حتی این پرچین را هم بردارم ...


خدا را چه دیدی


با خدا هم کلنجار میرم

شاید راضی شود







سپتامبر 25 . م . شیدا ...///

نازنین مرادی سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:37 ب.ظ http://www.persianblog.ir

سلام
مرسی از ترجمه‌ی خوبتون

«بسیاری چیزها پیدا میشوند

که درکنج مخفی ذهن ما

فراموش شده اند»

بسیار چیزها مثل سادگی

پایدار باشید.

Smile To Me جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:38 ب.ظ http://www.xyz.blogsky.com/

سلام
من تاحالا 3 بار اومدم نظر دادم اما نمی دونم چرا ثبت نمی شه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد