در آتش غم کشیدنی سوخته ام
در شعله ی غم به خود برافروخته ام
در دیده من غزل فقط قافیه نیست
من قافیه را ز عشق آموخته ام
شعری چو سروده ام ،دلی باخته ام
از عاشقیم ، ز آن غزل ساخته ام
بیهوده نباشد ار ، نخوانی دل را
« شیدادل خود», به خاک انداخته ام!
گفته ست بمن « عشق» :بخوان از دل ریش
پاینده شو در جهانِ غمناک وُپریش
با سوزش دل اگرچه ره تاریک است
با شعله ی دل ببر تو راهت را پیش
آری بدلم گفت در این شعله خداست
دروادی «او» رهت ز ,هر غصه جداست
پیدا نشوی, چو گم شوی در ره او
رسوا نشوی ,به راه او سینه « رهاست » .
پنهان نشوی اگر که معبودت اوست
حیران نشوی که این رهی پاک ونکوست
هرگز نروی زیاد او, هیچ زمان!
گر نام « خدا» بدین جهان ,داری دوست!
فرزانه شیدا
دوشنبه 16 آذر 1388
در تمنای دلم شعله میسوزد
نسیم عشقش در کویر میسوزد.ح.ر
سلام
از اینکه اولین نفری هستم که واسه شعر خوشگلت نظر میزارم خیلی خوشحالم
البته الان که بیشتر دقت میکنم میبینم که اشتباه کردم آخریم
جون شما کامنت نظراتتونو تا بعد از تایید بستید
خیلی ضایع شدم خودم میدونم
البته ایراد از این صفحه کلید
سلام اقای حمید علی پور عزیز شما دومی هستید اما من همینقدر که اینهمه را کوبیدی اومدی تااینجا یدنیا خوشحال شدم مرسی.
سلام و وقت بخیر سرکار خانوم فرزانه بانو. شعرتون قشنگ بود. شعر قبلی رو هم خونم اونم قشنگ بود. ممنون که بهم سر زدین. به سلامتی کتابتون کی چاپ میشه. تو ایران چاپ میشه دیگه؟ اسمش چیه؟
.
راستی من فقط همون یه نظری که تو قسمت عمومی گذاشتین ازتون دیدم.
بی صبرانه منتظر نزرای دیگه تون هستم
سلام زلال اندیش!
رباعی های زیبایی دارید اما من یک چیز را هرگز و از هیچکس نمی پسندم و آن شکستن کلمات(ز، گر و ...)است،
من نیز از آشنایی با شما خوشحالم،
ممنون از حضورتان،
چشم براه سروده های بعدی خواهم ماند،
جاودانه و بشکوه بمانید چونان دماوند باستانی...
هزاران هزار درود عاشقانه بر شما و واژه های شگفت اندیشتان!
من و امواج خلیج و شالوها در "یک ساحل پر از شعر" با پنج دوبیتی جدید به روزیم و مشتاقانه چشم براه آفتاب مهرورزی هایتان، نقش گامهای رهنمودتان بر ماسه های خیس خاطره هامان خواهد ماند..