قایق



مثه قایقی غریبم ...تک وتنها ... لب دریا ....

نه یه پارو واسه رفتن ...نه میشه بمونم اینجا 

باد وبارون وموج ودریا ...منو کم کم می پوسونه 

میدونم اون دم آخر ...چیزی از من نمیمونه 

شایدم یه موج سرکش ...ببره منو به اوجش

بکشه تا ته و عمقش ... باهمون بازی موجش

ته دریا بشه خونه ام با صدف ، جلبک و ماهی

روتنم خونه بسازه تن مرجان و گیاهی 

زندگی مثل یه دریاست تو مثه قایق و کشتی

یه روزائی توی طوفان یا روی موجها میگشتی 

گاهی لنگر یا طنابی بسته در ساحل غربت 

نمیشی رها زساحل ، میمونی تو اوج حسرت 

هرچی هست قایقی تنها ...با یه دریا بی نشونه 

درکنار ساحل غم .. نمیشه برجا بمونه

یه رهائی روی موجها حتی بی ساحل وتنها 

بهتراز یه پای بسته س ، توُ اسارتای دنیا 


فرزانه شیدا / دوشنبه - ۱۱ شهریور ۱۳۹۲

Monday - 2013 02 September


اگه تو ...


اگه تو نغمه ی عشقی ،من برات ترانه میشم




با طپیدنهای قلبت ، شور عاشقانه میشم 




اگه گلبرگای عشقی ،که پر از حس بهاره 




من میشم بلبل باغت که واسه تو بیقراره 




اگه یک پائیز سردی ، زیر پات برگای زردم 




تا بدونی پای عشقت ، قلبمو قربونی کردم 



اگه  آسمون عشقی ، من میشم خورشید وماهت 




مرغ پرواز تو میشم یا ستاره ی نگاهت 



اگه یک ابر پر اشکی که دیگه طاقت نداره 




من میشم بارون تندی که بجای تو می باره 



اگه لالائی عشقی ، من میشم خواب وجودت 




حل میشم توُهستی تو ، با همه بود ونبودت 



من میخوام اینوبدونی که نفس نفس باهاتم 




مثه سایه در کنارت ، هقمدم و پابه پاتم 



دیگه تنها نمیمونی ...نه به بیداری و درخواب




واسه ی ماه وجودت ...من میشم آغوش مهتاب 



فرزانه شیدا / چهارشنبه - ۱۵ آبان ۱۳۹۲




Wednesday - 2013 06 November

گل قلبم

یه شبی تو باغ رویا ... واسه توگلی میکارم

وقتی گلبرگاشو وا کرد ....میچینم واست میارم 

تا بدونی گل قلبم ... یه روزی برات میخندید 

اما دستای تو آخر ... این گل شکفته رو چید 

گلی که هرروز وهردم ... ممیره تو آب گلدون 

تن پژمرده و زارش ... میشه بیقرار وحیرون 

اشک چشماش مثه شبنم ...همه شبهاشو میباره 

تا به اون روز که بمیره ...حرفی جز گریه نداره 

یه زمونی دل ماهم ... عاشق وشیدای هم بود 

قصه ها مون همه باهم .... دلمون جدا زغم بود 

مثه رویائی که گم شد ..روز عاشقی گذر کرد 

دل شیدا شده ی ما ... ازکنارهم سفر کرد 

نمیدونم عاشقی رو ...چه کسی به دنیا داده 

اما درد این جدائی واسه عاشقا زیاده 

...واسه عاشقا زیاده 

گریه هام امون نمیدن ..تا بگم بی تو شکستم 

یا بگم با خاطراتم کنج تنهائی نشستم 

فقط این روزای غمگین ..پابپای من نمیاد 

من میرم بی تو بمیرم ... تنها با خاطره ویاد 


فرزانه شیدا / پنج شنبه - ۹ آبان ۱۳۹۲

Thursday - 2013 31 Octobe

جدائی



نه غزل نوشته بودم نه ترانه ای سرودم
که به حرمت سکوتم، تو به دیدنم بیائی
نه سراغ من گرفتی ، نه سخن به نامه گفتی
به همان بهانه ای که، نشنیده ای ندائی
من به چشم مانده در راه ،به دلی لبالب از«آه»
دیده ام که ره رسیده به تقاطع دوراهی
غصه ی دوباره ی من ، قلب پاره پاره ی من 
مانده در حسرت رویت ،به سلامی ونگاهی
این شکسته قلب عاشق ،خون به سینه چون شقایق
زغمت چنان شکسته که نباشدش دوائی 
شب بی ترانه ی من ، اشک عاشقانه ی من 
میرود زغصه دل ، تا به درگه خدائی 
توبرو که قلب شیدا ، گرچه جان سپرده درجا 
سر نهد به دامن غم ، در فغان این جدائی 

فرزانه شیدا / دوشنبه - ۷ مرداد ۱۳۹۲
Monday - 2013 29 July

سال نو میلادی 2013



سال نو میلادی 2013 برهمگان مبارکباد

             

عزیزانم برای یکایک شما و همه مردم جهان سالی سرشار از عشق ،محبت ،  صلح ، دوستی  وداشتن موفقیتهای بسیار  رو آرزومندم . آمین یار ب العالمین

سال2013 میلادی مبارک


       امید سالی سرشار از شادی وصلح برای همه جهانیان باش        

 

   


___ طفلی تو  ___

___  طفلی تو  ___

وقتی مجبور بشی ،راهتو بگیری

بری و تُو خـلوتت     آروم بمیری

مثه پروانه با شـی؛  توُ پیله ی غم

نتونی پر بکشی  ،  توی اسیری

بدونی که زندگیت ،راهی درازه

مثه کهکشون باشی ، تُّو راه شـیری

بدونی که زندگـیت ،آخـر ِخـطـه

توی غـصه  پادشـا ، تو غـم وزیری

بـدونی به عاشـقی راهی نداری

بدونی تـو باخـتـنا  ، « تو» بی نظیری

دیگه ؛ رفتن ؛  واسـه تو   چه مـعنی داره؟

بسـکه  ازرفتنٍ ِ  بیهوده ، تو  ســیری

تا بیاد « زندگی » معنائی بگیره

دیگه سـودی نداره ، چون دیگه پیری!

طـفلی تو ! چه ساده این عمرُتو باخـتی

فکر میکردی که یه پا ،خـودت مّـدیری!

طـفلی تو !که پای عاشــقی نشســتی

گرچـه تُوکشــور عاشــقی  ،سفــیری!

اما دیدی ,که چه آسون،همه ی قلبتُو باختی

ثروتت محبـتت بود   ،ولی آخـرش فـقیری

هیچی راحتی ندیدی ،طـفلی تو!همیشه باختی

همه ی راههارو رفتی ، روز وشـب ,سختی کشیدی

اما  آخرنمـیدونم ،واسه چی تو زنده هــستی

تو که از عالم وآدم ،همـه جور ,رنجی رو دیدی!

نمیخوای یه بار بپرسی: تا کجا,صـبر وتحـمل؟!

بگـو یکبار صاف وساده : "تو آخه کجارسیدی"؟

بودنت  فقط  بهونه س ،که بگی زندگی کردی

اما امـروز, تو میدونی ؛دیگه  بدجوری بُریدی

دیگه حوصله نداری،  بگی زندگی قشنگه

یا بگی:« درشب تارت» ,باز میاد« روز سـپیدی» !!!!

 باز میاد« روز سـپیدی» !!!!

_____ فرزانه شیدا یکشنبه /  14 تیر / 1388_____

تردید

نمیخوام توی تردیدت منو تنها بزاری تو

بشینم بشنوم هرروز بهانه ها بیاری تو

همه دنیای شیدائیم داره ویرون میشه جانم

مگه حتی سرسوزن ، منو دوسم نداری تو ؟

ببین هرروز چه خاموشی نه حرفی نه کلامی نو

شدی تکرار ی و ساکت !یوقتی کم نیاری تو؟

من اینجا چش براه تو اسیر لحظه ی غمها

یوقتی توی تنهائیم منو اینجا نکاری تو !

سرآغاز بهاری تو برای این دل خسته

خزون کردی تو دنیامو ...ولی بازم بهاری تو

بیا حتی واسه یکبار سکوت سینه اتو بشکن

کجای قصه بد کردم که اینجور بیقراری تو؟ 

 ف.شیدا /سروده شهریور 1390

شوق عاشقی

وقتی به شوق عاشقی ،هرروز نفسها میکشی

اما بفردای دیگه ،طعم جدائی می چشی

بمن نگو فردای ما بهتر ازامروزت  میشه 

بخدا حرفی ندارم !خوب مگه امروزم چشه؟!

منکه نگفتم یه کلام حتی به رفتن های تو  

عزیز من فدات بشم  هرجا که میخواهی برو!

ازاول دوستت دارم تا آخرش دوراهی بود 

قصه ما تو زندگی فقط خیال واهی بود!

اما عزیز دل من ،دوست دارم ، باارزشه 

گفتن این  جمله دیگه حتی بدون  خواهشه

وقتی کسی رو دوست داری حرفی که باقی نداره   

درد جدائی که میاد آدم خودش کم میاره!!! 

پس دیگه  حالمو نپرس ، اگر میری فقط برو !  

نگاتو پشت سر نیار فقط  نگا کن به جلو  

منکه پیِ ِ تو... نمیام  حتی اگه دق بیارم 

بخدا حتی بعد ازاین کاری بکارت ندارم! 

وقتی کسی رو دوست داری حرفی که باقی نداره   

درد جدائی که میاد آدم خودش کم میاره!!!


 یکشنبه 22 اردیبهشت 1387/فــرزانه شـــیدا

ترانه ی زندگی

 

 تمام زندگی من
یه قصه وترانه بود
قصه ی تنهائی من
خودش یه جور فسانه بود

انگار توُ عالم دلم
کسی دلم رو نمیدید
کسی که توُ تنهائی هاش
دنیای غم رو‌، می کشید

انگار  همش ترانه بود
این زندگی برای من
قصه ی بی بهانه ای
برای آواره شدن !

آره همش یه قصه بود
تولحظه های پرطپش
یه مرغ غمگین توی باغ
با تیر غم توی پرش

آره فقط یه قصه بود
تولحظه ی  ، بی انتهام
گرچه یه روز تموم میشد
هم قصه ...هم خاطره هام!

انگار ولی بودن من
یه قصه و یه بازیه
کسی نپرسید از دلم
دلت ،چه جوری راضیه!؟

آره یه جور ترانه بود
این لحظه های سرنوشت
انگار کسی به جای من
قصه دل رو می نوشت!

خدا خودش گواهمه
دلم فقط یه عاشقه
تولحظه ی تنهائیاش
اسیر این دقایقه

آره یه جور غصه شده
این زندگی با غصه هاش!
برام همش قصه میگه
از خوبیای ، فرداهاش

بسه دیگه برای من
قصه شدن توُ زندگی
میخوام یه آزاده باشم
نه برده ای،  تو بندگی

بسه دیگه برای من 
گریه ی شب تا به سحر
شکسته بودن دلم
با قلبی زار ودربدر

نه این یه جور شکستنه 
این لحظه های سرنوشت
انگار کسی به جای من
قصه ی من رو می نوشت

 

فرزانه شیدا -fsh

پنچشنبه 23 مهر 1388


Farzaneh  Sheida  


ترانه ی غم

 
کاشکی با ترانه ی غم ، دلی همصدا نمی شد

یا که باغم جدائی ،  کسی آشنا  نمی شد

کاشکی که دلای عاشق ، غم  دوری رو نمی دید

از کسی که عاشقش بود، اینجوری جدا نمی شد

توی بازیهای تقدیر ، دل به نومیدی نمی داد

توی دنیا تک وتنها ، اینجوری رها نمی شد

کاشکی مرحمی میساختن ، واسه دلهای شکسته

تا دیگه یه قلب عاشق ،اینجوری فنا نمی شد  ....

اگه قلبی  تو ی دنیا ، طاقت جدا شدن داشت

که دیگه دلای عاشق   اینجوری  دریا نمیشد!

اگه عاشقی دلی رو    اینطوری  فنا نمی کرد

(دل عاشق رو شکستن)" رسم این دنیا" نمی شد!

اگه دنیا هم به قلبم غم دوریت رو نمیداد

واسه دل... قصه ی بودن  , پوچ وبی معنا  نمیشد!

...

کاشکی میشد که دوباره دلی برگرده به دیروز

تا امید باتو بودن واسه دل " رویا "نمی شد !

 

سروده ی فرزانه شیدا / FarzanehSheida-fsh