دیوان شیدائی اشعار ف .شیدا

اشعار فرزانه شیدا -Farzaneh Sheida

دیوان شیدائی اشعار ف .شیدا

اشعار فرزانه شیدا -Farzaneh Sheida

سخنی از بزرگان - پیامک از سخنان بزرگان

سخنی از بزرگان

اگر,آنگاه که همه سرها به باد میروند و همه نگاههای تقصیر  خیره تو را می نگرند،بتوانی سر خود نگه داری.

 اگر, آنگاه که همه با تردید تو را نظاره می کنند، بتوانی به  اعتماد خود عمل کنی و در عین حال به تردیدها نیز بها دهی.

اگر بتوانی منتظر بمانی، ما از انتظار کشیدن کسل نگردی.

 اگر بتوانی آنگاه که در باره ات دروغ می گویند، خود تن به دروغ گفتن نیالایی و آنگاه که بر تو تنفر می ورزند،راه بر تنفر ببندی و در عین حال مغرور نباشی که چقدر خوب و عاقلی….

  اگر بتوانی رویا ببینی ولی رویاها را ارباب خود نسازی.

  اگر بتوانی بیندیشی، ولی صرف اندیشیدن را مقصود خود قرار ندهی….

 اگر نه دشمنانت بتوانند تو را بیازارند و نه دوستانت.

 اگر همه مردم برایت مهم باشند ولی نه از اندازه بیرون.

  اگر بتوانی هر دقیقه بازگشت ناپذیر را، با دویدن مسافتی شصت ثانیه ای پر کنی.

 زمین از آن توست با هر چه که در آن است 

وـ مهمتر از همه ـ

فرزندم ! به تو می توان گفت: مرد! 

"انگلستان، اثر نیکوس کازانزاکیس

 وبلاگ :  شور زندگی

 http://sz1.blogsky.com 

اس ام اس و پیامک فلسفی و جملات قصار بهمن ماه ۸۸

http://radsms.com


اگر در جریان رودخانه صبرت ضعیف باشد ، هر تکه چوبی ، مانع عظیمیبر سر راهت خواهد شد . . .

آن که امروز را از دست میدهد فردا را نخواهد یافت ، هیچ روزی از امروز با ارزش تر نیست 

* 

*هرگز به احساساتی که در اولین برخورد از کسی پیدا میکنید اعتماد نکنید . . .

*هیچ وقت خودت را برای کسی شرح نده 

*

* کسی که تو را دوست داشته باشد نیازی به این کار ندارد و کسی که تو را دوست ندارد آن را باور نخواهد کرد . . .

*آن که میتواند انجام میدهد و آن که نمیتواند انتقاد میکند . . . 

*

*چنان باش که بتوانی به هر کس بگوئی ، مثل من رفتار کن . . .

* 

بر زمین لجبازی پای مفشار که بد لغزنده است . . .

*

 

*از اندیشه ها و آرزوهای دیگران ، برای موفقیت خود کمک بگیرید . . .

* 

*اگر هر روز راهت را عوض کنی ، هیچ وقت به مقصد نخواهی رسید .  radsms.com

درباره درخت بر اساس میوه هایش قضاوت میکنند ، نه برگ هایش . . .

* 

* وقتی انسان آرامش را در خود نیابد ، جستجوی آن در جایی دیگر ، کار بیهوده ای است

* 

*سکوت سرشار از نگفته هاست و نا گفته ها پر بها ترین داشته هاست .

* 

 *گاهی هدف خود ، سد دید آدمی است ، باید دور شد و آنگاه برگشت ،

چه درخشان هویداست . . .  

 

***

اس ام اس جدید ، اس ام اس عرفانی ، اس ام اس فلسفی ، اس ام اس بهمن ۸۸ radsms.com

وقتی انسان دوست واقعی دارد که خودش دوست واقعی باشد . . .

اس ام اس جدید ، اس ام اس عرفانی ، اس ام اس فلسفی ، اس ام اس بهمن ۸۸ radsms.com

برای هر کس زمان معینی وجود دارد که قابل انتقال نیست . . . 

بیشتر بخوان در:Read more   

  http://www.radsms.com/?p=1837#more-1837#ixzz0mVHDNysD 

فصل محبت

http://i12.tinypic.com/2w2k3t1.jpg

چه بیهوده بود....
دگرباره از هیچ به هیچ رسیدم
وپشت دیوارهای بلندَ هزار "نمیدانم"
سرگردان  راه
جز بیراهه نمی بینم
...
دستهای یاری
کوتاه تر ازهمیشه
به دیوارم میکوفت
...
نقش محبتها
خالی از رنگهای راستین دوستی
آلوده ی هزار دورنگیها
تضادها
دروغها
ناامیدم  میکرد
...
تا باز دریابم
که جز در حریم خدا
جز بدامان محبت او
پناهی نیست
ونه حتی نوازشی
به واژه های راستین مهر
سخنی درصداقت , به همدلی!
....
گوئی همه چیز در هیچ
گم میشد
وهیچ درهمه چیز,جایگزین!
...
گوئی
برای همگام بودن
پائی نمانده است
برای همراه بودن ,حتی بسان سایه ای نیز
گامی!

وبرای همدل بودن ...آه...
عجب دلهائی که میطپید
که چون میخواستی
میشنیدی
واما
درسکوت محض
طپشها نیز جز بیهودگی نبود
سخنها نیز!
...
ایستاده  درپشت دیوارها
فریادرا فرو میخور م
بغض را نیز...
فصل محبت ,گذشته است
خزان را دریاب!
...خداحافظ...


هشتم /8 /فروردین 1389/
 فرزانه شیدا
http://i35.tinypic.com/1glsmd.jpg

دلم گرفت ..._ ف.شیدا_

 

__●__ دلم گرفت __●__


 نمیدانم چرا  ناگه دلم گرفت

ازدیدن 
باریک شدن اندام « آرزو »
 لاغر شدن های روزمره ی«امید »
رنگ پریده شدن...« لبهای لبخند» 
ضعیف شدن  ...نور مردمک ِ  
چشمان «هدف »
آشفتگی موهایِ ِ سردرگم
مانده درباد پریشانی
دستهای افتاده ...در آستین بلندِ:
( نمیدانم ها*) ؟!
در چشمهای سرگردان سوالِ:
(چه کنم ها*)؟!
 نمیدانم چرا ...ناگه  دلم گرفت
ازاینهمه سرگردانی 
در کوچه راههای شهر
رسیدن به «اوج »
وگم شدن های پا ....در کوچه های رسیده
به بن بستِ «شکست»
 نمیدانم چرا
 ناگه  دلم گرفت 
از واژه واژه های گم شده
در بادِ میان فریاد غم
از بیصدا  شدن صدا
در هیاهوی زندگی
از نشستن  و رکود برقبرِ
آنچه ... آرزوئی... بود
دلم گرفت از روزهای سخت
در پشت 
پنجره ی آخرین ترانه ی
 لالائی مادر
که آب شد  دل برفی 
وقتی که سوزش نامردمی
 به آتشش کشید
وقتی که ... خنده « تمسخر » شد
سخن ,«توهین».... 
قصه ...
«فاجعه های روزگار امروز»
« مهربانی » بدنیا نیامده
 از َرحم مادر
 بعد از ُنه ماهه های بسیار 
وگهواره خالی ...« غصه ها» را 
تکان دادنی
 با لرزش دستهای  ... سرگشته ی دل
وخواندن لالائیِ ِ سکوت
در خیره گی ِنگا ه 
مانده بر دیوارِ شگفتی ....
نمیدانم چرا
 ناگه  دلم گرفته است
وقتی که تن آرزو
امیدرا
به سرنوشت نامرادی سپرد
روزهای سخت
"کمرصبر" را شکست
وباران سیل آسا ی اندوه 
کشت های یک عمر
سوختن وساختن را
در سیلآب« شکست» ...غرق کرد
نمیدانم چرا ...
 ناگه دلم گرفت 

که نشستیم
سکوت کردیم خاموش شدیم
ناامید شدیم
بی تفاوت شدیم
وسرانجام در خود مردیم
راستی چرا   ناگه  دلم گرفت؟! 
تومیدانی....؟!   

_●_فرزانه شیدا/ 1388بهمن _●_ 

 fsheida