دلم خون شد از این دنیا از این رویای بی فردا ازاین دنیای بی رنگی ز قلب خالی و سنگی ازاین حرف وفا گفتن دلی را باز آشُفتن ازاین مردم , از آدمها چه حیران مانده ام برجا!!! زباور های بی پایه ز یاری های بی مایه دروغ وپستی وتلخی نه از یک تن نه از برخی دلم خون شد زیارانم کز آنها سخت ویرانم مپرس از حال امروزم که اندر سینه میسوزم
فرزانه شیدا جمعه، 7 اسفند 1388 |