واژه های سکوت

 

 

 

 

 خیره در فضا , در میان گذر آرام باد
در بیصدائی گامهای ابر

در پرواز پرنده ای از میانه های سکوت
در بال بالهای سبز وآبی پرواز,
درنوک قرمز نغمه خوان ِ مانده در خاموشی ,
... درگامهای آرام ِ, رهگذرِ سر درگریبان سرما
خلوت اندیشه ها« سکوت را »برهم میزند
اما در بیصدائی ها....
انگار واژه ها مرده اند
وکوچه ,بی زمزمه ی رود
بی صدای پرواز
در بیصدای محض دلها ...لبها وحوصله ها
در پشت شال گردن تنفس ...
گرمی گرفته از ,تند تند,نفس زدنهای زمستانی لب ,
درگامهای شتاب زده ی بی پناه در سردی ,
نیشخند تکّبر میزنند
آخر واژه ها مرده اند
وآن واژه های ,مانده در اندیشه ی سرد نیز...
....
روح نیز... شتابان میدود ,بسوی خانه ی گرمِ بخاری ها
....خانه های تنها
انگار واژه ها مرده اند

آری واژه ها مرده اند,در فصل سرد اندیشه ها
که سکوت را دوست میدارند
....
ومن ! ...من بازی میکنم ...باواژه های درد ...
درسردی اغما گونه ی آدمی

چه کسی...چه کسی بعد ازاین حامی بی کسی تنهائی

حامی خلوت دلها باشد؟!
فرزانه شیدا
پنجشنبه 24 دی ماه سال1388
 

 

 

پنجشنبه 24 دی ماه سال1388 

 فرزانه شیدا
Farzaneh Sheida-f.sh