-
تاریک
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1388 23:27
شب را به درازی تاریکیش طی می کنیم بی فانوس نیز میتوان بیدار بود ف.شیدا پنجشنبه 11 تیر 1388
-
نپرسیدم :چرا؟!
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1387 06:06
بیصدائی روح دل آزرده کرد در سکوتت قلب من ویران سرا در خموشی ها نگه کردم ترا بازهم از تو نپرسیدم :چرا؟! پس چه شد آن وعده ها آن حرفها آن فدائی گشتن و شیدا شدن آن همه مجنون دل ِ لیلا شدن آنهمه ؛بامن بمان های؛ شدید روز شب در شوق رویائی جدید؟! پس چه شد آن قصه های ؛ما شدن؛!!! همره دائم بیک فردا شدن من چه میگفتم ترا هرروز...
-
شب بارونی
دوشنبه 20 خردادماه سال 1387 00:11
قصه یک دل تنهاست ، قصه های منو بارون هر دو دلگرفته از غم ، با چشائی زارو گریون هر دو سینه ای پراز حرف ، هر دو در سکوت شبها هر دو بیدارِ شبونه ، توی کوچه های تنها اشکای من ، روی گونه ، ...هق هقِ ِ تلخ خیابون آخر عاشقی اینه .... گریه کردن زیر بارون ! این منم که زیر بارون ، خاطراتوُ مینویسم منکه با قطره اشکم ، رهگذا ر...
-
بیچاره دلی که خوش به باران باشد(همدل باران)باده ی دنیا /شاعر
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 12:33
بیچاره دلم که مانده در باران بود در بارش لحظه های غم ویرا ن بود بیچاره دلم که همره ابر گریست هر بار که سینه ی سما گریان بود دوشنبه 13 خرداد 1387 فرزانه شیدا چو مست از باده ی دنیا سرودم با دلی رسوا اگر گفتم درونم را بدون لحظه ای پروا بوّد شاهد خدای ما در این گنبد گه رویا همیشه بوده ام شیدا همیشه بوده ام شیدا ف.شیدا...
-
نسیم آرزو
جمعه 10 خردادماه سال 1387 01:37
ای نســـیم دلــنواز آرزو باز بامن قصه ای دیگر بگو گو که لبخندی ز خورشید آمده در طـــلوعی نور امـــید آمده تا دهد گرمی به قــلب بــیقرار تا نگیرد قـــلب من از روزگار گو سرشکی کز جفا زاری شده پای گـــلزار وفا جـــاری شده گو مشو نومید ازاین شیب وفراز میرســـد شادی به باغ خانه باز کو نمی مـــیرد گل لبخند عشق گلشنی خواهد...
-
خالی
سهشنبه 7 خردادماه سال 1387 13:35
انقدر غمگینم انقدر دلگیرم آنقدر گریه به قلبم جاریست که دلم از غم تو دریائیست با لبم میخندم با دلم میگریم غم بدل پروردن گرچه بس تکراریست بر دلم تکراریست!!! آنقدر مجنونم آنقدر شیدا دل انقدر ویرانه که به دل میدانم خنده را جا ئی نیست خنده را جا ئی نیست ! انقدر چشم براه بادلی مانده به آه آه ای رفته زمن... جای تو بس خالیست...
-
منو شمع وپروانه
پنجشنبه 2 خردادماه سال 1387 20:05
کسى آیا برایم قصه مى گوید در این شبهاى تنهائى؟! کسى آخر دلم را می رمد از رنجهاى تلخ شیدائی ؟! بیا اى همنواى شب نشین ، اى شمع مجلس ها تواى بال وپر رنگین ، تو اى پروانه ى رسوا منو ما هرسه از شور وشر شیدائى دل ، دردها بردیم! منو ما در سراى عاشقى ها .. غصه ها خوردیم! بیا در کنج این غمخانه ى شعرو غزل ، پروانه ى زیبا بیا اى...
-
نقد دو شعر از فرزانه شیدا
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1387 02:34
اقای اصلان قزللو: با درود. هفتمین شماره ی خانه نقد به نقد و تفسیر شعرهای فرزانه ی شیدا اختصاص یافته است . منتظر نقد و بررسی شما دوستان فرهیخته هستیم. خانه نقد ( اقای اصلان قزللو): http://as86gol.blogfa.com/
-
نمیدانم ..تا..هر..چه...پیش آید!!!...؟؟؟(یادگاری)
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 21:29
نمیدانم ..تا..هر..چه...پیش آید!!!...؟؟؟ _____________________________________ : خزان بر باغ قلبم سایه افکنده به صد خواری نمیدانم چه پیش آید؟ نمی خواهد ببارد آسمان یک قطره رویای بهاری! گو چه پیش آید؟! نگارم رفت ودل افتاده آخر، درغم وزاری بگوآخرچه پیش آید؟ بهارم سر شد اندر، ناله برگ دلم، دربیقراری تا چه پیش آید؟! بدنبال...
-
نمیدانی( سعادت )
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1387 12:27
نهم سر را بروی شانه ات با قلب غمدارم ز نومیدی نمیدانی چه دردی در درون دارم نمیدانی به یأس دل چه سان این سینه می سوزد مرا این سوز جانفسرا ، دهد آزار بسیارم! نمیدانی به هجرانت چه بغُضی مانده در سینه بسان ابر پر باری زقلب و دیده می بارم نمیدانی اگـر از تو ، گذشتم با دلی عاشق زاین ؛رفتن؛ خداوندا ، چه درد آلوده بیزارم!...
-
مثلث عشق
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1387 04:56
گوشه اى ایستاده بود ... وبر کنج آبی نگاهی زیبا می نگریست.... که در گریز بود از نگاه او ! ... ...در کنج دیگری ...اما ... عشق زاری ها داشت... در شکسته شدن دلی... که عاشقانه دوست میداشت مثلث غمناکی بود این مثلث عشق.... نه ؟... مثلث غمناکی بود! ....غمناک!!! دوشنبه 16 اردیبهشت1387 ف.شیدا - فــــرزانه شــــیدا Farzaneh...
-
نفس
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387 17:19
نفس ================== نفسی به قدرت باد صبا گر دهد بر دل من یّکه خدا طی شود فاصله های منو تو او رساند بتو پیغام مرا کی بگوشت برسد آه دلم آه من گرچه بلند است ورسا چون صبا گر نفسم قدرت داشت میدهم از دل خود برتو ندا: که تو ای یار دلم آگه باش که فتادم به غمی کنج سرا غافل از یار مشو حیف خوری تک نگاهی بدل من بنما! در...
-
بی تو
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1387 07:48
برایت قصه میگفتم برایم قصه میخواندی میان ماندن ورفتن مرا ازخود نمی راندی ولی در خامش روزم بیادت روزء شیرینم بساز همدلی جانا ترا با خویش می بینم کنون هر سو نظر دارم به نجوای تو دل دارد نگاهم در شب هجران فقط بهر تو می بارد فقط بهر تو می بارد!!! جمعه۶ اردیبهشت ۱۳۸۷ سروده ی فــرزانه شــیدا
-
؛به شیدائی: کسی ؛؛فرزانه ات ؛؛نیست؛
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 16:21
برودیگر مرا حرفی بلب نیست دلم میمیرد اما... بر تو تب نیست! برو کین ساحل ما موج غمهاست مرا طوفان غم در سینه برپاست برو... حتی نمیگویم که بازآ نمیجویم ترا ...دیگر بفردا... برو دیگر نمیگیرم نشانت زخاطر میبرم آن دیدگانت مرا از اوج عشق وشور وشادی فرو بردی به قعر نامرادی مرا از آن بلندای محبت رساندی تا سیاهی های محنت کنون...
-
دلم فریاد میخواهد
جمعه 23 فروردینماه سال 1387 07:07
میان حسرت و دیدار ... میان لحظه های تار منم آن ماهی دریا ... و دنیا مرغ ماهیخوار منم دل کنده از بودن... دمی ازغم نیآسودن کنارم سایه های دوست...ولی در بی کسی بودن! نشان عشق وشادی ها... بدل همواره بس مبهم به هر مهری، سپردن دل...شکستن بازهم محکم! دلم فریاد میخواهد ... میان دشت بی مهتاب کمی آسودگی دیدن، دمی ،چندی ..بوقت...
-
بانوی شب
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 15:14
بانوی شب بر واژه ها چنگ میزنم و دلم ....دلم بر آفتاب میسوزد ... که مرا بر پرتو خویش باز میخواند ومن...آه ... من ... در سایه های ناماندگار ...هنوز بخود می پیچم... می پیچم ...وکلام عشق محو تر از همیشه ... آفتاب را فریب میدهد... در درخشش شیشه ی شکسته خویش!!! این میان تصویر قلب شکسته ام.... درخششی دیگر دارد... بر چهره...
-
ایکاش بال کبوتری بودم
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 10:11
به مناسبت روز:" زن در حاشیه ها ایستاده ام در نگاه به به عبور لحظه ها شتابها ، پاها ،نگاه ها امید ها نومیدی ها ..." آه... در حاشیه ایستاده ام وتفاوتی نمیکند.... پا بر سطح پیاده روئی، نهادن گام بر کوچه های خیابانی .... یا رهگذاری !!! در حاشیه ، پنهان بر جا مانده ام وبوته های تردید احساسم درکناره های دلم می روید !!! هستم...
-
فریادرا بخاطر بسپار
دوشنبه 20 اسفندماه سال 1386 08:59
پر میزنم در آسمان اندیشه های عشق پروازی بر فراز ... هیاهوی شهر آنگاه که سکوت در گوشه ای آرام کز کرده بود!!! وهیاهو غوغا میکرد! ؛فریاد؛ اما بیصدا نگاه میکرد در حنجره های بُغض !!! و صدای بال پروازم ...آه... در هیاهو ... گم میشد!!! چون من چون تو چون ما!!! شاید می بایست بر شانه فریاد بنشینم وفغانی برآورم ، با رسا ترین صدا...
-
هراس زندگانی -شعری از فرزانه شیدا
شنبه 18 اسفندماه سال 1386 14:24
هراس زندگانی دام عشق است ز سرمستی وشور جام عشق است دهد آوراه گی... دلها بسوزد چو رسوائی وغم همگام عشق است! مرا هم عاشقی ، بیچاره ام کرد ز غمها ،عاقبت ، آواره ام کرد شدم تیشه بدستی همچو فرهاد ز عشق وعاشقی فریاد... فریاد!! چه شد آ رامش قلب غمینم؟؟!! چه سان گردد دل ویرانه ، آباد؟! دلم مخروبه ای ویران سرا شد همه اسرار...
-
قصه ی کبوتر
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 12:03
شاید این شعر بنظر بچه گانه بیاد یا برای بچه ها اما این خاطره ایه که در زمان بودنم در ایران برای من درمحل کارم پیش اومد وکبوتری در راه پله ای بسوی در پشت بام گرفتار شده بود ومن نمیدونستم ایا متعلق به کسی در اون ساختمان چند طبقه ممکنه باشه یادر بعدازظهری از پنجره های راه پله ها داخل شده وراه خروج رو گم کرده بود! هنوزم...
-
کودکی ...جوانی ...و امروز
شنبه 11 اسفندماه سال 1386 20:15
کودکی ...جوانی ...و امروز در شعله های عشق سوختن باید با سلام خدمت دوستان عزیز این شعر در دوقسمت سروده شده بخش اول تا دوره جوانی (شباب*) متعلق به 1364 ودنباله آن متعلق به زمان کنونی میباشد پیشا پیش از حضور گرم یکایک دوستان ممنونم شعر مذکور را از سایت اختصاصی خود با ینجا منتقل کردم چون سایت دچار اشکال ثبت گردیده است...
-
خلوت دل -فرزانه شیدا
سهشنبه 7 اسفندماه سال 1386 19:19
چندیست که مانده ام بخانه بیمار دل و تک و یگانه احوال مرا کسی نپرسد نگرفته کسی ز من نشانه پرسیده کسی، که او چرا رفت؟! چُون گشته که او به انزوا رفت؟! او زنده بوّد و یا که مرده! گر زنده بوّد، پس اوکجا رفت! قلبم چو دمی بگوشه افتاد رفتم ز نگا ه و خاطر و یاد دیدم که ندارم آشنائی تا آید و قلب من کند شاد !!! دیدم نطــپد دلی...
-
مـــوج دریـا ســروده فــرزانه شــیدا - ف. شــیدا
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 19:21
ز ســوز دل ز اشــک و آه ســینه ز ایــن دنــیای آلــوده به کـینه ز این بخــت ســیه، این روزگارم که هــردم مشــکلی آرد ، بـکارم دگــر صــبر وقــراری هم نـدارم زغمها ، تک غمی را ، کم ندارم! دگرمحــصول غـم در مـزرع دل شــده پربار وانواعـش چـه کامل!!! و این دنـیا ومـردم ،این عـزیـزان چو خاری بوده براین ســینه وجان! غـمم...
-
فانوس
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1386 15:20
فــانــوس جـان جـانـان مــن کـجائی تــو ازچــه ازقـــلب مـن جــدائی تو؟! روزوشـــب دیده ام به ره مـانده منتــظر مانـــده ام بیــآئی تــو جــان جانــان من کـجا رفـــتی ازکـنارم بگو، چــرا رفـــتی؟؟؟ بر دل آشـوب عـشق خــود دادی لیکن آخرچه بیـــصدا رفــتی!!! ای جهـان! آتش وجــودم کــو؟! شـعله ی عشــق من ندارد ســـو پرتـو...
-
خاموش خواهم بود...
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1386 19:53
لـب فــرو بندم از این پس در برء دلــدار خویش بعد از این از دل نگویم در حضــور یار خویش دل بسوزم در سکوت و سیــــنه سوزم در خـفا لحظه ای با او نـــگویم از دل ء بیـــمار خویش همچــو برگی در خـــزان افتادم از چــشمان او او که چـــیده قلب ما از شاخه ء گلزار خـویش!! بعد از این دیگــر پـناهم سینه ء دلـــدار نیست در پناه آن...
-
حسرت
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1386 18:57
حسرت گذارم نام خود یکباره ؛؛حسرت؛؛ که شاید آورم ؛؛غم؛؛ را به غیرت ز حرمان گر بخود نامش گذارم نباید ؛غم ؛ شود حیران ز حیرت چنا ن آورده ؛ غم ؛ بر روزگارم که دیگر روز وشب برخود ندارم چنان امید ء من درهم شکسته که در نومیدی خود ، در حصارم ز دنیا و جهان ، حیرانم ومات براین ؛ بازند گی ؛ هیهات هیهات!!! که ناگه آنچنان روزم...
-
مست وهشیار
جمعه 26 بهمنماه سال 1386 21:08
دیشب از میکده بگذشتم و یک مست خمار از رهی آمد و پرسید مرا با دل زار عشق در میکده و خان وفا کنج دل است به کجا میروی ای صالح دائم هشیار !!! به کجا ره سپری ، هر شب و هرشب بیدار؟! گفتمش جان دلم باز به میخانه برو دل ما با دل تو هیچ ندارد گفتار ! تو اسیر مّی و ما مست شب و عرفانیم مستی باده ترا بوده...مرا ؟! غصه’ یار !!!...
-
عشق
چهارشنبه 24 بهمنماه سال 1386 16:35
در سراپرده زیبای خیال ...بتو می اندیشم ودلم را بتو ای مظهر عشق به تو ای یار وفا... .به تو من می بخشم . به تو ای پاکترین چشمه جوشنده ء عشق بتو ای ساده ترین روح خدا بتوای تکیه گه محکم دل بتو می اندیشم .. . ودلم را بتو من میبخشم، تا که در ظلمت وتاریکی شب همره اشک جگر سوخته ء شمع غمین تا دم صبح منو شمع بسوزیم ز عشق تا...
-
کجاست؟؟!!
دوشنبه 22 بهمنماه سال 1386 12:59
به چه کار آیدم این دل ،اگراز عشق جداست تو نشانم بده از عشق ،بدنیا چه بجاست؟! عاشقی کو بسراید به سخن نغمه عشق کیمیائی شد و هر دل زغم عشق رهاست در پی یک دل عاشق به کجا باید رفت با دل خسته بگو عشق کجا یار کجاست؟؟!! ســـروده فـــرزانه شــیدا دوشنبه 22/11/1386
-
آرزو
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 23:44
بصد آرزو زندگی باختم به رنج وغم وغصه هاساختم ندانسته رفتم ره مرگ خویش خودم مرا به غمها درانداختم به عشقت شدم واله ای دربدر به آوراه گی، دائما در سفر به بیماری وتب، همیشه روان نیازم به بستر،ز سوز جگر یگانه دلم را ، به غم سوختم غمء زندگی، در دل اندوختم به شبها نشستم به کنجی غمین به ظلمت چراغ ءغم افروختم نیازء دمی ، دیدن...