-
زندگی
جمعه 16 آذرماه سال 1386 08:53
زندگی امروز از خاطرم گذشت آن دیروزها آن یادها که مرا گاه شاد گاه غمگین مینمود زینهمه سفر...اینهمه رفتن بسوی هرچه بود وبه هرآنچه رسیدم!!! همه را در ترازوی دل نهادم جویای عیار!!! زندگی اخر طلائی ست نایاب پنهان در چشمه دانستنی ها کاش میدانستم اما خداوند براستی چرا... با چه نـیتــی بما ارزانی داشته است زندگانی را ... شاید...
-
شب غربت
پنجشنبه 15 آذرماه سال 1386 09:03
،،شب غربت ،، در کوچه های غربت گامهای تنهائیم نیز... بیصداست سایه ام نیز از من درگریز در نور قهرآلوده چراغهای کم سوی کوچه ها بیصدا در راهم خستگی مرا امانی نیست ...آزرده گیم را نیز!! واینجا...در لحظه تنهائی... گوئی از همیشه تنها ترم از همیشه غم آلوده تر ،،خود را نیافته ام،، تا توانم باشد ،، از خود گریختن را،،!! ،،خود را...
-
واژه ها- ترانه ی شکفتن /بیدار /اشعاری از فرزانه شیدا
سهشنبه 13 آذرماه سال 1386 07:13
واژه ها گریانند... واژه ها بی تابند واژه ها حیرانند.... واژه ها سرگردان واژه ها بی سامان و دلم می پرسد ... غمزده شکوه کنان پس چه شد واژه ی شاد؟ روح لبخند کجاست؟! و دلم می نگرد... بر دلها .. و خود این میداند که گناه از قلم و.... دفتر نیست روح سرگشته انسانی ماست که به هر واژه ی غم... .. جان بخشید تا بگرید با بغض.... یا...
-
...و ما چون قایقی جا مانده از دریا..../ شعری از فرزانه شیدا
شنبه 10 آذرماه سال 1386 21:38
(...وما چون قایقی جا مانده از دریا....) گــریـزی نیــست نـگاهـم را گـریـزی نیــست ز ظلــمت خـانه شــبهای انـدوهـم بسـوی روشنی های ســحر در بـامــداد روشــن فــردا که آخــر نام ،،امروز ی ،، دگـر بر خـود گــذارد باز!! ز فـــرداها دگـر ســـیرم ومــیخواهم دلــم را در خـفا در ظلــمت آن تـک اتـاق کـهنه ی دیـریـن ز چـشم...