دیوان شیدائی اشعار ف .شیدا

اشعار فرزانه شیدا -Farzaneh Sheida

دیوان شیدائی اشعار ف .شیدا

اشعار فرزانه شیدا -Farzaneh Sheida

گل دل در آتش

 


 سینه میسوزد ،گل قلبم درون آتشی 


نزد شمع روشنی , نجوای قلب سَر کِشی


باز میبینم که دل جان میدهد در سوز وداغ

باز میسوزد دلم در غصه های فاحشی

...ای جهان رحمی ,که من در زندگانی بی کسم

دارم از لطف خداوند بزرگم , خواهشی

یا خدا در سوز تنهائی ,مرا یاور توئی 
 

ای خدا ...
ای خدا ,کی, سر براین ,سوزنده قلبم می کشی ؟

یاربآ... در روزگارِ پستی وُ جهل وستیز

من فروافتاده ام در شعله های سرکشی

تن همی سوزد, دلم هم ,روزگارم پابپا 
 

دیده میگردد, بدنبال دل ِزیبا وشی

رقص دنیا بادلم آهنگ تنهائی چو گفت 
 

کو به آهنگ دلم رقصی, به شادی !...دلخوشی!

قصه ام گر قصه ای بوده ست همسان با غریب 
 

شانه ی اشک غریبم, را چو ,یاور بالشی  


کس نمی پرسد غریب لحظه های غصه کیست  

 

 تا بگویم «این جهان »درغصه وُ «من» نزد او درچالشی 

 

 کس نمیجوید خبر از قلبِ یاری ها دگر 
 

جای آن افتاده بس دلها بپای ترکِشی

جنگهای آدمی, با خود مگر, کافی نبود؟ 

 «آدمی» آخر چرا؟ با دست خود , قلبی دگر را میکُشی

 

فرزانه شیدا 4 بهمن 1388  fsheida 

25.01.2010/اُسلو -نروژ

 

 

شعر زلال /ابوالفضل دادا = شاعر معاصر

  

ابوالفضل دادا = شاعر معاصر
امروز انتظارها به پایان رسید و شعر زلال متولد شد.
جناب آقای ابوالفضل عظیمی بیلوردی(دادا) طبق قولی که داده بود در وبلاگ شخصی خود به معرفی سبک جدیدی در شعر پرداخته است...نمونه ای از شعر زلال:

یک نفر آنجا
زیر گلهای اقاقیها
نوحه می خواند برای سالگرد خود
عاشقی از نوحه هایش بوی شبنم را نمی گیرد
آه-از این حال تنهائی و بدبختی
درد پشت درد می روید
عشق می میرد


توضیحات و اشعار بیشتر  و کاملتر را در وبلاگ شخصی جناب دادا :


 www.dadazolal.blogfa.com 

 

ماخذ: سایت آقای عباس استیری(شاعر وترانه سرا*): 

حقیقت


همیشه منتظرت می مونم...


حقیقت


    حقیقت را   

پشت  دروازه های خیال,جا نهادم 

نه از آنرو ... 

 که تلخیش  آزارم میداد , که بودنش... 

 رویایم را برهم میریخت
 
وآرزویم را بر باد میداد!

 

اما حقیقت را به باد بخشیدم 

که در گذر خویش همگان را هشیار کند!! 

 

اما دلم...آه ... دلم...غمگنانه  

 بر مزارآرزوهایم, گریان بود  

 

آخر تفاوت میان حقیقت با حقیقت... بسیار بود

 حقیقت من رنجباره ی , سنگین روزگاری بود

 

که کوله بارش را ...به دازای عمر ...بردوش میکشیدم... 

...وحقایق... تلخ وشیرین...
 

در آلبوم یادواره های دیروزم 

گاه میخندید , گاه تبسمی داشت 

گاه نگاهی بود بدون عمق ! 

 

حقیقت اما ...عبور لحظه های ممتد عمر بود 

که ریزش باران پائیز را... بیاد میآورد ...

 

... آنگاه که چتر اندوهم بازنمیشد 

تا خیس واژه های درد نگردم  

 

شنبه 24 فروردین 1387/ فرزانه شیدا