دیوان شیدائی اشعار ف .شیدا

اشعار فرزانه شیدا -Farzaneh Sheida

دیوان شیدائی اشعار ف .شیدا

اشعار فرزانه شیدا -Farzaneh Sheida

شب غربت

،،شب غربت  ،،

 

 

در کوچه های غربت

 

گامهای تنهائیم نیز...

 

بیصداست

 

سایه ام نیز از من  درگریز

 

در نور قهرآلوده چراغهای کم سوی کوچه ها

 

بیصدا در راهم

 

خستگی مرا امانی نیست

 

...آزرده گیم را نیز!!

 

واینجا...در لحظه تنهائی...

 

گوئی از همیشه تنها ترم

 

از همیشه غم آلوده تر

 

،،خود را نیافته ام،، تا توانم  باشد ،،

 

از خود گریختن را،،!!

 

،،خود  را نیافته ام

 

 تا از ،، خود،، بگریزم،،!!!

 

از این ،،من،، همیشه خاموش

 

 خسته از خویشتن

 

گریزی نیست!!!

 

دلم انبار خاطره هاست

 

...خوب وبد...تلخ وشیرین

 

وهمواره نگاهی بیدارم...

 

گوئی خواب گریخته ای سرگردانم!!

 

بیدارم آنقدر که توان اندیشیدن را  نجویم

 

... درخود گم کرده ی خویش!!

 

و  در سکوت قلم را تا بامداد  درد

 

بر تن سفید کاغذ میکشم

 

،، شاید ایندو برمن وفا کنند‌،، !! 

 

وواژه هایم را زندگی بخشـید!!

 

دیگر بگو..از من چه میخواهی ؟!

 

چه مانده است که بخواهی؟؟!!

 

من نیز مـحبتم را

 

در عمیق ترین عمق قلبم پنهان کرده ام

 

تو لایقش نبودی...

 

وسرگردان کوچه گردِ شبهایم...

 

همقدم با ماه !!!

 

بگذار لبخند همیشه ماسیده بر لبهایم را

 

یکبار اما برای همیشه

 

با دستمال مرطوب اشکهایم

 

برای همیشه از لب بزدایم!!!

 

تبسم نیز دروغین کلام لبهایم بود

 

ومن..دلشکسته ام از تو...

 

تو اما چه بی خبری

 

... چه بی خبری!!!

 

وآرام در رختخواب  آرامش خویش

 

سکوت را

 

در نفس های ممـتد خواب می شـکنی

 

می شـکنی!!!

 

 ومن در خود مـینویــسم

 

اشکهای ناامیدی را بر بغض گلو

 

وقلم زار میزند در تنهائی شب !!!

 

 بازهم تنها ...باز هم تنها...!!!

 

وقتی که طوفانی

 

 درونم را چنگ میزند !

 

شعر از فرزانه شیدا

 

 ۸ آبانماه ۱۳۸۲

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد