کدام؟؟!!
سالهاست بهارم را
به خزان فروخته ام
ورشته رشته موهایم را
به خاطرات برف !
وگرمای تنم را
به سردی زمستان اندوه...
گذرم از جاده های بهاری
به تابستان زندگی
چه زودگذر بوده است
من آخر صاحبش نبوده ام!!!
وهمچنان در جاده های زندگی
که براه برفی زمستانی اندوه
میرسد.... در تکرار تکرارها
درمانده ام!!!
کدامین صدا را باید شنید؟!!
صدای درونم را
که میپرسد: بیاد داری؟!!
یا صدائی را که میگوید:
ز خاطر ببر!!!
کدامین صدا را خواهم شنید
بکدامین گوش فراخواهم داد
در آینده ... فرداها....
در کدامین جاده ها ؟!!
چه خواهم کرد.....نمیدانم!!!
آرامشم کجاست؟! ...نمیدانم
کدامین ره به جاده بهار
خواهد رسید
وقتی که نگاه مغموم است؟!
اردیبهشت ۱۳۸۳ چهارشنبه
سروده ی فرزانه شیدا
سلام
خیلی قشنگ بود واقعا بهت تبریک میگم خیلی زیبا شعر میگی..
موفق باشی