دیوان شیدائی اشعار ف .شیدا

اشعار فرزانه شیدا -Farzaneh Sheida

دیوان شیدائی اشعار ف .شیدا

اشعار فرزانه شیدا -Farzaneh Sheida

دستهایم خالی ست

 

 

دستهایم خالیست ... 

قلبم اما لبریز
چشمه عشق و محبت ،  

اندوه از نگاهم جاریست. 

و نگاهم بدر پاک خداست... 

به خدائی که مرا جان بخشید
تا ببیند دل من باردگر
با خلوص دل خویش
باز آوای دعایی دارد 

رو بدرگاه خدای دل خویش
دیدگان خیره بآن عرش بلندست که تو
بر همه بنده خود مینگری
گفته ای با دل ما گر کسی رو بتو آورد...  

هر انکس هم بود
دست او گیر و بفریادش رس
که امیدی بتو دارد ز نیاز
و چنین کرده دلم در همه عمرلیک من 
 گفتم  و میگویم باز
جز تو امید ندارم به کسی... 

جز تو امید نبندم به کسی
 
گرچه هر بار به مهر دل خویش

همدم و همدل دلها بودم ...

و به آرامش هر سینه ... 

بسی کوشیدم 
لیک در خلوت خویش 

..خودهمی سینه غمها بودم  

 بسکه تنها بودم  
دستهایم خالیست  

گرچه قلبم لبریز
لیک  خالی و تهی می بینم 

 همه هستی خویشو ترا میجویم  

که ز درگاه تو هر بنده تو
دست پر با دل شاد
باز میگرددو خشنود ز توست 


  تو نگاهی ز سر عشق  کنی
گرکه امید ببندی بخدا
قلب  پرمهر خدا همرهت خواهد بود 

دیده برعرش خدا باید داشت
چشم امید  بدرگاه خدا باید بست
گفتم  وگفتم و میگویم باز
چشم امید بدرگاه خدا باید داشت
دستهایم خالی ست
قلبم اما لبریز
زهمه عشق و محبت،  

به هر آن سینه ی دردبه هر آنکس که ز آرامش دل ،

محروم است....
وچه امید و محبت دادم ... با هرآن یکه کلام
که ز نام تو و امید تو ، دریایی بود

پاک و لبریز زعشق
 ....

بر دلم خرده مگیرگر که خود غمگینم!
عمر کوتاه و ُ... 

دلم غمگین است
طاقتم نیست دگر  

دیدن هر غم بدلمطاقتم نیست دگر  ....

دیدن رنجی به دلی...دستهایم خالیست گرچه
سرشار زعشق.... گرچه لبریز زمهرِ تو وُ 

 سرشار نیاز
و دلم میداند , 

که نیازم بتو و باز بتوستدست خالی مرا  , قلب سرشار ز عشق
در نگاه دگران پر میکرد
...و امیدم بتو بود...
و امیدم بتو هست
که تو یاور باشی... بدل سرشاری
که ترا میجوید
که ترا میگوید
به هر آن دل که
پریشان مانده است
تو مرا خوار مکن
تا توانم ز تو قدرت گیرم
و بگویم از مهر
که دل دنیائی, در نیازی ز محبت سوزد
 

وکسی نیست که بر این دلها
سخن از عشق و محبت گوید
تو مرا یاری کن
که  سخنگوی محبت باشم
و نویدی ز امید
تو مرا یاری ده

 

 

سروده ی فرزانه شیدا 

  

 

من همانم که بدلها گفتم
رو بدرگاه خداوند  اگر، 
نظرات 5 + ارسال نظر
حامد کاوه دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:00 ق.ظ http://www.sunpolis.blogfa.com

در اضطراب دست های پر،
آرامش دستان خالی نیست
خاموشی ویرانه ها زیباست.

« فروغ فرخزاد »

قلبت لبریز ، وه چه خوب است.

موفق و شاد باش.
تا بعد...

سید چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:43 ق.ظ http://khodavandegar.blogfa.com

:)


خوبی؟

محمد چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:24 ب.ظ http://hami334.blogfa.com

سلام
با تلخی این روزها
ناخوش بودن این همه احوال ها
اما باز میگویم از برات سخن مردی

با چشمان تو / مرا / به الماس ستاره ها نیازی نیست / با آسمان بگو

تو را همیشه از من این جمله یاد باشد
با تقدیم احترام (محمد)

مسعود محمدی چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:51 ب.ظ http://www.muhammadi357.blogsky.com

سلام

از شعر های لطیفت لذت بردم
کهنه معلم ارومیه

سروش یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:58 ق.ظ http://sharhebinahayat.persianblog.ir

تنهاییم را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد