دیوان شیدائی اشعار ف .شیدا

اشعار فرزانه شیدا -Farzaneh Sheida

دیوان شیدائی اشعار ف .شیدا

اشعار فرزانه شیدا -Farzaneh Sheida

گاه باید ...

 

____ گاه باید ...____
گاه باید رنگین کمان بود درنگاه نور
گاه یک قلم بر چهره ورق
گاه تصویری با نقش یک لبخند
گاه ایستاده در متن منظره ای
گاه گامهائی در راه
گاه نشسته آرام در کنار چشمه ای
اما... در راه زندگی
همواره پس از سکون در حرکت
همیشه پس از نقطه
باز بر سر خط
...
زیستن را باید سرود به واژه های نو
بودن را بایست زندگی بخشید
در حرکتی
خطی ..امضائی..عکسی
لبخندی..واژه ای
...
می بایست زندگی و طبیعت را
به نقش حضور خویش عادت داد
بودن را باید بود
زیستن را باید زیست
چون جوانه های سبز بر درخت زندگی
...بهار در راه است
بهار درون خویش را پیدا کن 

 

جمعه 10 خرداد1387
ــــــــ فرزانه شیدا ـــــــــ 

 


نقش خدائی...

 


 

چه میگفتی ...چه میگفتی: خداوندا : اگر من جای تو» بودم!!!....
که شکر او.....بصدها باره شکر او
که درما قدرت نقش خدائی نیست
چوانسان لایق نقش خدائی نیست 

 که خود می بازد وحتی جهانی را!!! 

... 

همان بهتر... همان بهترکه
«او» ,
خود جای خود باشد
که دل ,درعرصه ی دنیا
توان دیدن ظلم وستم ها را
نخواهد داشت
توان دادن حتی جوابی چند
به ظلم این بشر درعرصه ی دنیا
خدا درجای خود
قادر به قدرتهاست
ولی قدرت بدست آدمی
نابودی امروزو یا فرداست
« خود او« داند
خوداوهم میتواند
این خدائی را
!!!
خوداو هم نیز میداند
که دنیا, درچه ظلمی درسیاهی هاست
وانسان مانده درنام حقارتهاست
واو خود نیز میداند چه روزی در کدامین برزخی
آخر
بسوزد سینه ی آنکس...
که در مهد تمدن
...گوئیا آوای وحشی بود
سرای بودن مغز ودل
ودید درون او
به جنگلهای فکرش مانده در غار تهی مغزی
....
همان بهتر که او خود جای خود باشد
که در صبر وشکیبائی که درعزم وتوانائی
چو انسا ن نیست
زبون وکوچک وخوار جهانی پست
که در آن هرکسی هم,
وحشت فردای خود دارد
دریغا کس نمیداند
که امروز جهان
گر ,دیده را, بگشود
براو, روز تولد بود
وفردا و دگر فردا
کجا داند کجا خواهد شدن
در دست این دنیا
میان قبر تاریکی
ویا دربستر رویا
ویا درقله ی آمال بودن ها
همان بهتر که او
خود جای خود باشد
که انسان درمقام ساده ی انسان
ندارد خوی انسانی
!!!
بروی این زمین
درقلب خواری های انسانی
فراوان شد دگر
تقلید شکل آدمیت ها
ولی درخوی حیوانی
....
همان بهتر که او خود جای خود باشد
چو دراومسلک بودن
به ننگی در فریب
وُ صد تظاهر نیست
صد اقت دروجود او
چو تعبیر تنفر زشت و بد سیرت
درون پیکر زیبای آدم نیست
همان بهتر که او خود جای خود باشد
و درنقش خداوندی
یگانه مظهر قدرت یگانه مظهر رحمت
به نام خالق یکتا
خدای عالم وِ این« آدم!» ودنیا
هم او, تنها تواند درجهان نقش خدائی را!
23 بهمن 1388
فرزانه شیدا 

 Thunderstorm in Martinique

قامتِ رفتن ...

این آخرش نبود ... میدانم  

...

راهی بودیم ...برای رفتن  

برای یافتن  راه  َستاره َ لازم نبود 

« راه بلد » نمیخواست 

هردو پربودیم از نقشه ها 

راهها  

خطوط  ...نقطه های ایستادن...

 هردو سرشار از 

قامتِ رفتن ... 

نقطه ی احساس 

انتظارمی کشید  

مبداء حاضر بود 

پاهای "رفتن :بیقرار ِ "ماندن " بود 

این آخرش نبود میدانم 

ما در آغاز بودیم.... 

...آغاز.... 

ساحل انتظار میکشید 

 

02.02.2010

اسُلو /نروژ - فرزانه شیدا 

یکشنبه، 18 بهمن 1388