می بازمت
می بازمت به هیچ آری به هیچ وهیچ
آنگه که قلب من سرشار عاشقی ست
میگریمت به درد آری به اشک سوز
آنگه که روح ءمن آبی تر از تو بود
در قطره ها ببین این قطره های اشک
صادقترین سکوت درحرف قطره بود
میخواندمت به عشق ... آنگه که راه تو
همراه ء من نبود!
آگه نشد دلم ... بارء دگر ز غم
تکرار قصه بود این دم دوباره هم
آری بپای دل میسوزم و سکوت
بُغضی دوباره داشت درخلوت وجود
آخر چه گویمت ؟!! میترسم از نگاه
شاید که چشم من ....خواند ترا به آه
میترسم از کلام ....از واژه های درد
ترسم بسوزیم .... ترسم بسو زمت
غمگین تر از دلم ....امشب کسی نبود
آری دوباره عشق .....قلب ء مرا ربود
گفتی که رازتوست ... این عشق ءآتشین
آه ای خد ا خدا ... اشک ء مرا ببین
کردم گُنه مگر .... در شورء عاشقی
جز رازء عاشقی .... چیزی زمن نبود
در آشیانء شعر .... در کُنج ء خلوتم
آغوش شعر من ..... شد تکیه گاهء من
با من کسی نبود ... جز واژه و قلم
خلوت چه خلوتی ... سرشار درد وغم
اما به خلوتم .... گه دل نفس کشید
گه شور گریه ها .... نقشی دگر کشید
شد حامی دلم... هر واژه ... در سکوت
میراث من ز دهر.... جز خلوتی نبود
اُنسی شبانه بود .... در کنج ء خلوتم
از چه زدی ... چرا ؟ این خلوتم بهم
می بازمت کنون ...درمانده ... بیقرار
میمیرم از درون ... در عین انتظار
میسوزم از درون .... اما به آشکار
اشکم بپای تو... آری . .. برو... برو
میگریمت کنون. .. درمرزی از جنون
میخواهمت ز دل ... در چشم پر ز خون
میگویمت ترا ... در اُوج ء عاشقی
آبیء عشقء من ..... پروازء من توئی
اما قفس مرا ... در بست و ساده گفت
از خلوت ء قفس .... جائی دگر مرو
اینجا حریم ء توست .... تنهائی و قلم
شعرت بخوان به عشق .... د نیا بهم مزن
اشکم بپای تو .... آری ... برو... برو
اینک که با خلوص دل..... دل داده ام بتو
شعر از فـــرزانه شـــیدا
26 دی 1385
هلال ماه
باز شب دیگری ماه ِدلم جان گرفت
آن مه کامل شد ُو این دل سوزان گرفت
لحظه ی سبزِ دعا... قصه ی عشق و وفا
اوکه دراین لحظه ها ،وعده وپیمان گرفت!!!
من به چه سان بگذرم زینهمه دلدادگی؟؟!!!
اوکه ز ره آمد وُ سینه چه حرمان گرفت
حسرتِ دیدارِاو.. لحظه ی شوقِ وصال
عقل مرا او زمن ... این دم حیران گرفت
من به چه شوقی روم زین شب غم بی امید
او که ز ره آمد وُ قلبِ من آسان گرفت
او شده در چشم ِمن... همچو خدا زمین
وای خداوند من ... او ز من ایمان گرفت
او زمن ایمان گرفت!!!
سروده ی فــرزانه شــیدا
جمعه 7 دیماه ۱۳۸۶