-
کجا باید میخ خود را کوبید؟
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 14:00
از عمق دل گریان شدم ، بر بودن بی حاصلم از آنهمه رنجی که دید ، از روی ناچاری ، دلم بر هردری رو کرده ام ، آن در برویم بسته شد گریان نگه ، جا مانده ام در گوشه ای از منزلم آید چکاراز دست من ،جزعضه خوردن در خفا گردر جوانی جان دهم ، غم بوده تنها قاتلم اما جهان ء یاوه گو ، با من ز عرفانت مگو زآندم که شد ٫٫غم ٫٫همدمم ،...
-
فریاد
جمعه 19 بهمنماه سال 1386 12:24
بازهم در این جـــهان مانده ام بی هـــمزبان کــس نمی فـــهمد مرا کو رفـــیقی مـــهربان مــظـــهر تنــهائیم در مـــیان عــاشــقان شـــدت انـدوهء مــن نآیــد آکــنون برزبــان یک ســتاره بهر مـــن نیـــست انــدر آسـمان بخــت گر باشد مــرا ، آن سـیاه است بی گمان از فـشار درد و غـــم ، بســـته شد راه دهـــان قـــفل ء خاموشی...
-
خـــزان کوچ پرستو ها
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1386 20:41
خـــزان کوچ پرستو ها من آن شـــبگرد غــمگینم ، که غــم را زنـده مـی سـازم به عشــق وعشــق ورزیــدن ، دلـــم را بــرده مـی سـازم هـــمه بـــود ونبـــودم را ، بپـــای عـشــــق مــی بــازم چــو اســبی سرکــش یــاغــی بــسوی عـشــق مـی تـازم شــــدم آواره ء دشـــــتی ، زســوزء عـشــق پُـررازم گُلـــی بــودم به یـک گلـــشن...
-
اشعاری از فرزانه شیدا
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1386 15:33
زیاس ســینه اندر ساحـل تردید می گشتم بدنبال یقـــینی محـکم وجــاوید می گشتم مــرا در وصـل رویـت آرزو هم کُــشت که حتی در سرای آرزو ، نومید می گشتم (از فــرزانه شــیدا) مرداد ماه ۱۳۶۳ به شــهر بی کس ها رهـسپارم غمی جز دوری رویـت ندارم اگر قرنی گذشت از این جدائی بدان همواره بی تو بیــقرارم ف.شیدا/ آذر ۱۳۶۳ زندگی یه کوره...
-
گلخانه ء دنیا
شنبه 13 بهمنماه سال 1386 10:06
گُلـــخانه ء دنــیا مـــنم آنکــس کـــه با شــــادی و امــید گُــل مــــهرم درایـــن گلـــخانه روئــــید ندانســـتم هـــمه رنــگ و فــریـب اســت بـدنــیائی پُـــر از انــــدوه و تــردیـــد!!! چو دنــیا جــایگــاهی ا ز دروروئـی ست بــدی، بهـــتر ز خــوبی و نــکوئی سـت حـــقایـق ، جــای خــود داده به تــزویر جـــفا بینی...
-
افسرده ....
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1386 10:54
افــسرده از تو شــکایـــت سردهم ، یا از دل افــــسرده ام از قـــلب خــونینم ویا ، رنجــی که از آن بُرده ام؟! از عشـــق نافرجام خــود ، یا درد شــبهای غـــمین؟! از بی کسی هائی که زآن ، صد غصه در دل خورده ام از شـــور فـــرهادین خود یا عــشق مجــنون وار دل ای بی وفـــا از هجــرتـــو ، من تـا ابــد آزرده ام عـــمری به...
-
عاشق شیدائی
یکشنبه 7 بهمنماه سال 1386 04:49
عاشـــق ء شــــیدائــــی در عشـــــق ، نـــهادم سرو ،از آن، چــه نــدیـدم زین مـــستی وپیـــمانه ، بدوران چه نـدیــدم هرشـــب به خــیالء دل و با سـاغـر ء مســــتی ؛؛هیــــــهات ! ؛؛ مــپرس ازمـن ودل ! ؛؛ زآنچـه ؛؛ نـدیــدم؟؟!! پپــمانه بــلـــب ، خـــونء دل انــدر دل، و ســودا هـــر روز وشــبی مــن چه کـشیدم !!! چه...
-
جــدائــی
پنجشنبه 4 بهمنماه سال 1386 05:59
شــب است وقــطره های ریز باران چـــکد از ســقف این خانه ء ویران به هـــمراهی آن اشــک ء غــمینی که مــی ریزد زچــشمانم بــدامان بـروی مـــیز شــمعی پرتو افـــشان به ســختی خــانه را کرده فــروزان زمــن تـک ســایه ای مانده به دیـوار بــسان خـــودء مــن سردر گریـبان گرفـــتارم بدرد ورنـــج ء حــرمان جـــدائی رنــج دارد٫...
-
قلم موی محبت
شنبه 29 دیماه سال 1386 21:53
آنگاه که بدنیا آمدم گوئی با رنگهای محبت رنگهای وجودم را نقاشی کرده اند آنگاه که سالهای عمرم را درتقویم های ٫٫ بودن ٫٫ ورق میزدم انگار که دستهای محبت چین های عمیق تری بر پیشانی ام کشید وآنگاه که خمیده تر از پیش ٫٫محبت ٫٫ را بردوش کشیدم گوئی که خطوط ٫٫ مهربانی٫٫ نقاشی درونم را چروکیده کرد ! اما آنچه دیدم از هرکه بود ......
-
برما ببخش خداوندا
چهارشنبه 26 دیماه سال 1386 11:43
مگو از عشق ...نه... لب مگشا بر کلام زیبای عشق که از اعتبار افتاده است این زیبا کلام زندگی این واژه محبت ...این یگانه امید انسان !!! کنون اما شک است وتردید ها... جایگزین مهر ورزی !!! آه ...امروز چه ساده از کنار ؟؟ ،، دوستت دارم ها میگذریم،، با نگاهی پر زتردید ... با سوء ظنی دلشکننده با ناباوری کلام ..!! ... و آه که چه...
-
نیاز
سهشنبه 25 دیماه سال 1386 11:35
نیاز... من نیـازم ... یک نیـاز گرم و ســوزان .... پُرلهــیب آتـش عــشق سـت اندر ســینه ام راه قلبم ، راه عشق است وامید گـرچه می سوزم سراپا در شــرار... در محبت چاره میجویم که باز نور شمع زندگی روشن شود در پیش راه من نـیازم یک نیـاز سینه ام از عشق میسوزد وباز حاصل ،،بودن،، نمیدانم کـه چــیست!!! گـر نیـابم ،،معدن عشق،،...
-
شمع دل
یکشنبه 23 دیماه سال 1386 12:24
شمع دل گرچه میسوزم چو شمعی درمیان عشق تو گر که سوزان ،آب داغی گشته دل، سوزان تو لیکن از این سوختن ، این آب کردن های دل همچنان یک عاشقم ، آن عاشق حیرا ن تو روزو شب طی میشود ، این دیدگان مانده براه روزگارم در دم ء دلواپسی ... تار و سیاه آسمانء سینه ... بارانی ... ولی آتش بدل میکشم خود را، دراین دنیا ، ولی زار و تباه...
-
چه خسته ....!! ف.شیدا
شنبه 22 دیماه سال 1386 12:56
چه خسته باز آمد، دلم ز آشیانه ء عشق دگر نخواهم کرد ، گذر ز خانهء عشق گل دلم یکروز به عشق ایمان داشت به شاخ شاخ ء امید، غنچه ها فراوان داشت تو شاخء عمرم را ، ز ریشه ها چیدی تو مرگء روحم را ، به جور خود دیدی دگر نسیم ء بهار ، شکُفتن ء من نیست ،،دوباره روئیدن،، به گُلشن ء من نیست دگر نمیخواهم ، شکسته باز آیم شکسته شاخم...
-
نور خدا
جمعه 21 دیماه سال 1386 07:58
نور خدا بر پیکر مرگبار هستی خویش چشم دوخته ام به تمنای آنچه مرا از سنگفرش حادثه ها برپا دارد می رفتم لیک نه در جستجوی از دست رفته های خویش که بارها بر زمینم کوبید می رفتم تنها برای آنکه شاید شاید...روزنه ای یافته در پس دیوارهای زندگی آرامشی یابم ودر سایه ء دیواری ... که زمانی مانع من بود اندکی بیآسایم !! در جستجوی...
-
(لبخند نگاه*)= لبخند ژکوند(مونالیزا)
پنجشنبه 20 دیماه سال 1386 06:55
به درخواست دوستی بر لبخند ژُوکوُند شعری سرودم که دراینجا این شعر رو بیادگار ثبت میکنم : ( فــرزانه شـــیدا ) عنوان شعر: ( لبـخنـد نـگاه * ) شاید هرگز کسی.... آن لبخند را ندیده باشد ....لبخندی درعمق نگاه تو لبخند ی که تا عمق درونم را میکاود ... ودر اعماق دل جای می گزیند... همانگونه که عشق تو ...دردرون دلم جایگزین شد...
-
پنجره
چهارشنبه 19 دیماه سال 1386 06:19
پنجره می توان پنجره را قاب چشمان تو کرد اگر فقط در میانش ایستاده مرا بنگری با لبخندی بر لبانت! در روحم. .. قاب ترا برای ابد حفظ خواهم کرد با عکسی تو با لبخندی بر لبانت ... که روح اشعار من است! عکس قاب گرفته ی ترا ... بر دیواره ی درونی قلبم آویز خواهم کرد با لبخندی بر لبانت .... که شادی قلبم بود! و در اندیشه ام.... قاب...
-
بیــدارم -شعری از فرزانه شیدا
یکشنبه 16 دیماه سال 1386 01:32
* بـیــدارم * با یاد تو در شب پائیز زده... بیــدارم وشب را ...به همیاریِ دل خویش به نجوا کشیده ام با من سخن می گوید با زبان نسیم با صدای خش خش برگهای پائیزی بدلداری قلب هجران دیده ای که دلتنگی را...همنوا گشته است!!! من نیز می گویم....از تو ازتو که الهام تمامی اشعارم بوده ای وهستی بخش تمامی اشکهایم!!! از تو که بر چهره...
-
تا تو بیائی...
شنبه 15 دیماه سال 1386 19:45
تا تو بیائی تا توبیائی .... در امتداد سکوت در حاشیه کبود زخم با سایه ام پرسه خواهم زد دیرگاهیست ... گلهای خیال تو در کوچه باغهای ذهنم ... شکوفا شده اند من میدانستم ...که تو... در قفس نمی مانی وبا ظلمت نمی سازی من این را میدانستم ودلهره ی رفتن تو.... همیشه بامن بود!!! ای مسافرسرزمین نورانی عشق ای پرکشیده در افق های...
-
کهکشان-قلب سرخ وآتشین
شنبه 15 دیماه سال 1386 12:38
نوری از قلبی با سرخی غبارآلوده و نورانی : ترجمه نروژی /فارسی(از: فــرزانه شــیدا) همراه با شعری بر اساس این عکس از : فــرزانه شــیدا http://www.unicornmagic.com/Images/lovehart.jpg Oppdag verdensrommet Hverdag kommer det et nytt bilde fra vårt fantastiske univers sammen med en kort forklaring av en profesjonell...
-
کدام ؟؟!! سروده فرزانه شیدا - ف.شیدا
جمعه 14 دیماه سال 1386 10:35
کدام؟؟!! سالهاست بهارم را به خزان فروخته ام ورشته رشته موهایم را به خاطرات برف ! وگرمای تنم را به سردی زمستان اندوه... گذرم از جاده های بهاری به تابستان زندگی چه زودگذر بوده است من آخر صاحبش نبوده ام!!! وهمچنان در جاده های زندگی که براه برفی زمستانی اندوه میرسد.... در تکرار تکرارها درمانده ام!!! کدامین صدا را باید...
-
می بازمت -شعری از فرزانه شیدا
پنجشنبه 13 دیماه سال 1386 16:10
می بازمت می بازمت به هیچ آری به هیچ وهیچ آنگه که قلب من سرشار عاشقی ست میگریمت به درد آری به اشک سوز آنگه که روح ءمن آبی تر از تو بود در قطره ها ببین این قطره های اشک صادقترین سکوت درحرف قطره بود میخواندمت به عشق ... آنگه که راه تو همراه ء من نبود! آگه نشد دلم ... بارء دگر ز غم تکرار قصه بود این دم دوباره هم آری بپای...
-
کوچ پرستوها - سروده ای از: فــرزانه شـــیدا
چهارشنبه 12 دیماه سال 1386 07:40
؛؛کوچ پرستوها ؛؛ درنگاهم سایه غم بود در هنگام کوچ پایم نمی کشید...قلبم نمی گذاشت ونگاه قطره های اشکم را به استقبال جدائی ها روان کرده بود!!! رفتن ناگزیز بود وُ ماندن بی ثمر دیگر برایم هیچ نمانده بود تا به حرمت آن... چادر ماندن بپا کنم!!! هرگز نمیدانستم ...آه... هرگز نمیدانستم روز کوچ پرستوها روز کوچ من خواهد شد!! و...
-
هلال ماه سروده فرزانه شیدا
یکشنبه 9 دیماه سال 1386 22:49
هلال ماه باز شب دیگری ماه ِدلم جان گرفت آن مه کامل شد ُو این دل سوزان گرفت لحظه ی سبزِ دعا... قصه ی عشق و وفا اوکه دراین لحظه ها ،وعده وپیمان گرفت!!! من به چه سان بگذرم زینهمه دلدادگی؟؟!!! اوکه ز ره آمد وُ سینه چه حرمان گرفت حسرتِ دیدارِاو.. لحظه ی شوقِ وصال عقل مرا او زمن ... این دم حیران گرفت من به چه شوقی روم زین...
-
حقیقت -شعری از فرزانه شیدا
یکشنبه 9 دیماه سال 1386 02:26
به هرجا جستجو گر دیده ی خود را کنم راهی نگاه بی فروغم ...خسته ای سر درگریبان را دوباره باز می یابد که غمگین مانده ورنجور به هرسو دیده گانم میدود... مأیوس وسرخورده... نگاه پُر زفریادی بروی چهره ی من میشود خیره!!! وناگه سر فرود آرد ...به معنای همه تن خستگی های پُر از حرمان!! ... بدون آنکه آرامش بگیرد باز!!! به هر کس...
-
عید غدیر خم / و ایام کریسمس مبارک - همراه با شعری از فرزانه شید
جمعه 7 دیماه سال 1386 23:57
عید غدیر خم مبارک ای بی وفا!!! عشق خود را پس گرفتی من نفهمیدم چرا؟؟ ترک ما کردی ورفتی!!! من نفهمیدم چرا؟؟ از دلم آسان گذشتی!!! من نفهمیدم چرا؟؟ چونکه رفتی برنگشتی من نفهمیدم چرا؟؟ با دلم هرگز نگفتی من چه کردم بی وفاااا!!! رو گرفتی وتو رفتی همچو یک ناآشنا عشق تو اما بدل هرگز نشد ازمن جدا !! تا ابد تا زنده هستم دوست...
-
مــناجــات ( فـرزانه شیـدا)
شنبه 1 دیماه سال 1386 18:05
خم کریسمس برهمه مسیحیان جهان مبارکباد مناجات من خــراباتی و مـسـتم به کــجا آیـم بـاز؟! رو بسوی کّه روم ؟! با که بگردم دمــساز شور و شادی بدلم مُـرد ... خدایا تو بگــو با چه سازی که برقصم ...چه بخوانم آواز؟! دسـت رو سـوی تو کردم زغـم ودرد ونیــاز پـر و بالــم ، توشــکستی ! بـده بال پــرواز رو مَــگیر از مـنو تــنها...
-
عــشق ناب
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 00:37
باو که خود بی قلم میخواند و در بی کلامی خویش قلم احساسش فریاد میکشد تا شبــشمار لحظه های عشق باشد : عــشق ناب با بوســه های محـــبت ز شــور عــــشق تا بیـــکرانه هــای دلـــم آب میــشوم در ســوز و چــنگ و صــدا ها و نالـــه ها در دشــت سـینه ی خود چون سـراب میشوم در ســـوز و ســـازِ محـــبت بـــپای دل هم ساقی و هم مّی...
-
پیر شب
پنجشنبه 22 آذرماه سال 1386 06:54
بیرون از این خلوت....شبی خاموش چون پیری سال دیده در سکوت رمز آلود خویش به تفکر نشسته است دیده ستارگان از پشت پنجره در پی دیدگان بیداریست که همنشین تنهائی او باشد نفس های ممتد وآرام خفتگان گوئی بدو آرامش می بخشید ونجوای شب زنده داران با زمزمه آرام شب... درهم میپیچید واو مهربانانه مینگریست پیر شب در سکوتی رمز آلود در...
-
گامی بردار...
دوشنبه 19 آذرماه سال 1386 06:52
گامــی بـردار.... هزار باره مهتاب را با خویش همراه میکنم آندم که نگاه ماه مرا می پآئید ومیدانم در کوچه های شب تنها نیستم وستاره های نیز درگوش ماه... آرام آرام ... پچ پچی راه انداخته اند چه میگوئید؟؟؟ ... ازچه... ازکه سخن میگوئید ؟! از من؟!... منکه شاعره مهتابم ...ورهگذر شبها؟! منکه تنها آشنایم شمائید وتنها همره...
-
عشق یقین
شنبه 17 آذرماه سال 1386 19:44
عــــشق یـقــین آبی تر از سـپهر؛ غـمگین تر ا زغـروب ای یـا ر هــمنشین ... ای هـمزبان خـوب ای هـم سـوال مـن.. ای مــانده درسـکوت با مـن بگو ... زعشق از بودن و ثــبوت لفـظ غـریـبه یــست ... بـدورد لـحظه ها تـا آخـرین کـلام .... تـنها بـگو : وفـا با من غــریبه است ... لفـظ ء جـدا شـدن با قــلب عــاشـقی .... شـب همــصدا...